English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 209 (6032 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
To call the roll. Roll-call. U حاضر غایب کردن
to call the roll U حاضر غایب کردن [نام افراد در گروهی را بلند خواندن]
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
roll-call U حاضر و غایب کردن
roll-calls U حاضر و غایب کردن
call up U درخواست شناسایی شبکه درخواست اعلام شناسایی درشبکه حاضر و غایب کردن ایستگاههای بی سیم
call-up U درخواست شناسایی شبکه درخواست اعلام شناسایی درشبکه حاضر و غایب کردن ایستگاههای بی سیم
call-ups U درخواست شناسایی شبکه درخواست اعلام شناسایی درشبکه حاضر و غایب کردن ایستگاههای بی سیم
call the roll U حاضر و غایب کردن
roll call U حاضر و غایب کردن افراد
Other Matches
roll call U حاضر و غایب
prepare for action U حاضر به عملیات شدن حاضر به تیر کردن
hide and seek U بازی غایب شدنک یا غایب موشک
To prepare something. To get somethings ready. U چیزی را حاضر کردن
to conjure up U با سحر حاضر کردن
get ready U حاضر کردن یا شدن
fitting out U حاضر کردن ناو
march order U حاضر براه کردن
get ready U اماده شدن حاضر کردن
embattle U حاضر به جنگ کردن یا شدن
make ready U اماده شدن حاضر کردن
set up U حاضر به جنگ کردن توپ
to report oneself U حاضر شدن وخود را معرفی کردن
make the grade <idiom> U منظم کردن، موفق بودن ،حاضر شدن
to report for duty U برای کار حاضر شدن وخود رامعرفی کردن
readied U مهیا کردن حاضر کردن
readies U مهیا کردن حاضر کردن
ready U مهیا کردن حاضر کردن
readying U مهیا کردن حاضر کردن
absent U غایب
hidden U غایب
absentee U غایب
deserters U غایب
absentees U غایب
missing U غایب
in absentia U غایب
deserter U غایب
draft dodgers U مشمول غایب
draft dodger U مشمول غایب
disappear U غایب شدن
absentees U فرد غایب
absentee landlord U مالک غایب
absentees U مالک غایب
absentee U فرد غایب
disappeared U غایب شدن
absentee U مالک غایب
disappearing U غایب شدن
disappears U غایب شدن
to absent oneself U غایب شدن
missing person U غایب مفقودالاثر
out of sight U غایب از نظر
away U غایب رفته
away U غایب درسفر
missing person whose whereabouts are unk U غایب مفقودالاثر
lost and untraceable U غایب مفقودالاثر
hide-and-seek U بازی غایب شدنک
i was absent for a while U یک مدتی غایب بودم
awol U غایب بدون اجازه
absentees U مفقودالاثر شخص غایب
absenteeism U حالت غایب بودن
prosopopoeia U حاضردانستن شخص غایب
foreign U توقیف اموال مدیون غایب
prosopopoeia U تعریف شخص غایب بصورت متکلم وحده
blind score U امتیاز اضافی به تیمی که عضو ان غایب یا اخراج شده و جانشینی ندارد
presenting U حاضر
existing U حاضر
in the saddle U حاضر
presents U حاضر
stocked U :حاضر
stock U :حاضر
agreeable U حاضر
present U حاضر
on hand <idiom> U حاضر
ubiquitous U حاضر
presented U حاضر
attending U حاضر بودن
operationally ready U حاضر به کار
get ready U حاضر شدن
make ready U حاضر شدن
operational U حاضر به کار
present [at] <adj.> U باشنده [حاضر] [در]
repartee U حاضر جوابی
operationally ready U حاضر به عملیات
at the present moment U درحال حاضر
here U بدینسو حاضر
omnipresent U همه جا حاضر
omnipresent U حاضر در همه جا
rigs U وضع حاضر
stand by U حاضر بودن
attend U حاضر بودن
rigged U وضع حاضر
willing U حاضر خواهان
johnny on the sopt U حاضر و اماده
For the time being. At peresent. presently. U درحال حاضر
at present U در حال حاضر
at the moment U در حال حاضر
attends U حاضر بودن
rig U وضع حاضر
readied U حاضر به کار
currents U در حال حاضر
toss off <idiom> U حاضر جواب
readies U قبضه حاضر
delicatessen U اغذیه حاضر
readies U حاضر به کار
delicatessens U اغذیه حاضر
existing U در حال حاضر
current U در حال حاضر
readied U قبضه حاضر
active حاضر بخدمت
readiness to report U حاضر جوابی
to e. an appearance U حاضر شدن
action front U حاضر به تیر
readying U قبضه حاضر
ready wit U حاضر جوابی
ready U قبضه حاضر
ready U حاضر به کار
readying U حاضر به کار
i agreed to go U حاضر شدم بروم
he refused to go U حاضر نشد برود
Get ready for the journey(trip) U برای مسافرت حاضر شو
obliging U حاضر خدمات مهربان
unready U غیراماده حاضر نشده
take off (time) <idiom> U سرکار حاضر نشدن
To keep an appointment . U سر قرار حاضر شدن
actions U فرمان حاضر به تیر
ready position U حالت حاضر به تیر
to be present U باشنده [حاضر] بودن
fair game U طعمهی حاضر و آماده
presence of mind U حاضر ذهنی هوشیاری
operational route U جاده حاضر به کار
action U فرمان حاضر به تیر
inbearing U ناخوانده حاضر خدمت
show up U سر موقع حاضر شدن
attender U شخص حاضر در جایی
inbearing U فضولانه حاضر خدمت
all available U کلیه توپخانه حاضر به تیر
When will they be ready? U چه وقت آنها حاضر میشود؟
ready U حاضربه تیر حاضر باشید
Those who attended the meeting. U کسانیکه در جلسه حاضر بودند
I was an eye witness to what happened. U من حاضر وناظر وقا یع بودم
senior officer afloat U ارشدترین افسر حاضر در ناو
date U در حال حاضر یا اخیراگ امروزی
dates U در حال حاضر یا اخیراگ امروزی
I wI'll get (persuade)him to sign . U اورا حاضر بامضاء می کنم
Are you prepared to accept my conditions? U حاضر ید شرایط مرا بپذیرید؟
readying U حاضربه تیر حاضر باشید
readied U حاضربه تیر حاضر باشید
show up U حاضر شدن حضور یافتن
embattle U حاضر شدن برای جنگ
improvisator U بدیهه ساز حاضر جواب
offer to buy something U حاضر به خرید چیزی شدن
improvisation U بدیهه سازی حاضر جوابی
readies U حاضربه تیر حاضر باشید
never to be at a loss for an answer U همیشه حاضر جواب بودن
ubiquitous U همه جا حاضر موجود درهمه جا
At the moment we are not able to ... U در حال حاضر امکانش نیست که ما ...
disappearing target U هدف غایب شونده هدف ناپایدار
he would take no refusal U هیچ حاضر نمیشد که تقاضایش رد شود
ready rack U قفسه مهمات حاضر برای تیراندازی
current U آدرسی که در حال حاضر استفاده میشود
operating force U نیروهای حاضر به کار نیروی فعال
at this stage <adv.> U درحال حاضر [عجالتا] [اکنون ] [فعلا]
sets U وسیله حاضر بکار تنظیم شده
currents U آدرسی که در حال حاضر استفاده میشود
set U وسیله حاضر بکار تنظیم شده
operationally ready U حاضر به عمل اماده از نظر عملیاتی
setting up U وسیله حاضر بکار تنظیم شده
to compel the attendance of a witness U وادار به حاضر شدن شاهدی [قانون]
at this time <adv.> U درحال حاضر [عجالتا] [اکنون ] [فعلا]
make the scene <idiom> U به محل یا حادثه خاص رفتن ،حاضر شدن
hath U سوم شخص مفرد اززمان حاضر فعل have
rolling reserve U امادذخیره دم دست وهمیشه حاضر در پای کار
our offer to render a service U حاضر شدن ما برای اینکه خدمتی بکنیم
ready missile U موشک حاضر به پرتاب روی سکوی اتش
It doesn't fly with me [American E] [colloquial] U من حاضر نیستم این کار را انجام بدهم!
actual job [job held] [occupation held] U پیشه در حال حاضر نگه داشته شده
That won't work with me! U من حاضر نیستم این کار را انجام بدهم!
raise pistol U فرمان حاضر به تیر درتیراندازی کلت طپانچه ها بالا
colour U انتخاب رنگهایی که در حال حاضر در تصویر استفاده می شوند
colours U انتخاب رنگهایی که در حال حاضر در تصویر استفاده می شوند
individual demand schedule U صورت کالاهایی که یک فرد در یک مدت معین حاضر به خریدانها باشد
resident school U مدارس حضوری یا مدارسی که شاگرد عملا در کلاس حاضر میشود
embattle U حاضر بجنگ شدن تحت فشار شدید قرار دادن
minuteman U داوطلبانی که متعهد بودند بمحض احضار حاضر بخدمت نظام شوند
front de liberation national U فعالیت می کرد و در حال حاضر تنها حزب سیاسی الجزایر است
inactive U پنجرهای که نمایش داده میشود ولی در حال حاضر استفاده نمیشود
window U فضایی در صفحه نمایش که اپراتور در حال حاضر آنجا کار میکند
activities U تعداد فایل هایی که در حال حاضر در مقایسه با کل آنها استفاده شده اند
dockets U صورت پروندههای حاضر برای رسیدگی که به وسیله منشی دادگاه تنظیم میشود
activity U تعداد فایل هایی که در حال حاضر در مقایسه با کل آنها استفاده شده اند
storage U فضای موقت حافظه برای داده هایی که در حال حاضر پردازش می شوند
docketed U صورت پروندههای حاضر برای رسیدگی که به وسیله منشی دادگاه تنظیم میشود
exclusion principle U اگر بتوان مانع استفاده کالا توسط کسانی که حاضر بپرداخت هزینه
docket U صورت پروندههای حاضر برای رسیدگی که به وسیله منشی دادگاه تنظیم میشود
docketing U صورت پروندههای حاضر برای رسیدگی که به وسیله منشی دادگاه تنظیم میشود
unpopulated U تخته مدار چاپ شده که درحال حاضر عنصری ندارد یا سوکت آن خالی است
workspace U فضایی در حافظه که برای استفاده آماده است یا در حال حاضر اپراتور در آن کار میکند
tout temps prist U تسلیم خوانده در برابرخواهان با اعلام این که همیشه برای تحویل یا انجام خواسته حاضر است
IE U جستجوگر وب ساخت ماکروساخت که در حال حاضر فراهم است و به کاربر امکان دیدن صفحات وب میدهد
Internet U جستجوگر وب سافت ماکروسافت که در حال حاضر آماده است و به کاربر امکان مشاهده صفحه وب را میدهد
manned U اماده به جنگ جنگ افزار حاضر به تیر دارای خدمه
holocene U وابسته به دوره زمین شناسی حاضر که ازپایان دوره پلیستوسن شروع میگردد
operating strenght U پرسنل حاضر به خدمت پرسنل موجود یکان
presents U زمان حاضر زمان حال
presented U زمان حاضر زمان حال
uses U در حال حاضر در حال اجرا
present U زمان حاضر زمان حال
use U در حال حاضر در حال اجرا
presenting U زمان حاضر زمان حال
drives U حرفی که نشان دهنده درایو دیسکی است که در حال حاضر استفاده میشود.A , B برای فلاپی دیسک و C برای دیسک سخت در کامپیوتر شخصی
Recent search history Forum search
1Potential
1strong
1To be capable of quoting
1set the record straight
1Arousing
1pedal pamping
1construed
1این نوشته(پرسش خود را ارسال کنید) درست روی بخشی که فرمان جست وجو می دهد می افتد و مانع پیدا کردن معنای کلمات می شود. چه باید کرد
1meaning of taking law
1Open the "Wind Farm" subsystem and in the Timer blocks labeled "Wind1" and "Wind2", Wind3" temporarily disable the changes of wind speed by multiplying the "Time(s)" vector by 100.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com